عاشق باران(خسته ام اما منتظر)







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





امام رضا ع


راوی می گوید در آخرین حج امام رضا (ع) که بعد آن به سوی خراسان حرکت کردند، با او بودم. حضرت وداع کردند، و از طواف خارج شدند. امام جواد (ع( هم بر دوش موفق، غلام آن حضرت بود و طواف می کرد. نزدیک حجر اسماعیل، امام جواد (ع) از دوش موفق به زیر آمد و مدتی طولانی در آنجا نشست. اندوه در چهره اش مشخص بود، موفق به محضر اما رضا (ع) آمد و عرض کرد: امام جواد (ع( نشسته و بلند نمی شود. امام رضا (ع) فرمود: فرزندم بر خیز. امام جواد (ع) فرمود: «چگونه برخیزم با اینکه خانه ی خدا را به گونه ای وداع نمودی که دیگر نزد آن بر نمی گردی» امام جواد (ع) احساس کرده بود، این وداع، وداع آخر است و ممکن است اما رضا (ع) دیگر برنگردند. این طور بی تابی می کرد و ناراحت بود، پس دل ها بسوزد برای کودکان ابی عبدالله آن هنگامی که می خواستند با امام حسین (ع) وداع کنند. گفت باباجان از اسب پیاده شو. پدر جان! یادت هست خبر شهادت مسلم را شنیدی آمدی کودکان مسلم را در بغل گرفتی و نوازش کردی، پدر جان! من هم دارم یتیم می شوم مرا هم نوازش کن، بعد تو کسی نیست ما را نوازش کند...

امام رضا(ع) غریب بود. حضر جواد (ع) آمدند. ودایع امامت را گرفتند و به قدرت امامت سریع رفتند. در تشییع جنازه ی او، نه خواهری بود و نه برادری. قاتل او پای پیاده دنبال تابوت می دوید و به سر می زد... زنان سناباد به شوهران خود گفتند. مهریه های خود را بخشیدیم، اجازه بدهید برویم برای امام رضا (ع) خواهری کنیم. آمدند و جنازه امام رضا (ع) را گل باران کردند. یا امام رضا (ع)! خواهرت به تشییع جنازه ی شما نرسید. عرض می کنم ای کاش! در کربلا هم خواهر امام حسین (ع) نیامده بود و بدن پاره پاره ی و بی کفن برادر را ندیده بود...

 

روايت شده: محمد بن جهم گفت: حضرت رضا عليه السلام انگور را دوست ميداشت، قدري انگور براي او تهيّه كردند و در جاي حبّههاي آن چند روز سوزنهاي زهر آلود زدند، سپس آن سوزنها را كشيده و آن انگور را به نزد آن بزرگوار آوردند، حضرت كه بيمار بود، از آن انگور خورد، و همان سبب شهادتش گرديد.

يا سر خادم ميگويد: چون ساعتهاي آخر روز وفات حضرت رضا عليه السلام رسيد، بسيار ضعيف بود، پس از اداي نماز ظهر به من فرمود: آيا غلامان و خدمتكاران غذا خوردهاند؟
گفتم: آقا جان با اين حالي كه شما داريد، چه كسي در اينجا غذا ميخورد؟ حضرت برخاست و نشست و فرمود: سفره را بياوريد، خدمتكاران را كنار سفره نشانيد و خود نيز كنار سفره نشست، و از حال يكايك آنها تفقّد كرد، و سپس به دستور آن حضرت غذا براي زنها بردند، و پس از غذا خوردن آنها، امام بيهوش شد، و ضعف بر آن حضرت غالب گرديد، از حاضران صداي شيون برخاست، مأمون ( بر حسب ظاهر ) ميگريست و اشك بر گونههايش ميريخت و اظهار تأسف ميكرد، او بالاي سر حضرت بود كه به هوش آمد و به مأمون فرمود: « با ابي جعفر ( فرزند محمد تقي ) خوشرفتاري كن ! ... » امام پس از پاسي از شب رحلت نمود.

شهادت غريبانه امام رضا را خدمت همه ي شيعيان تسليت عرض ميكنم

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 9:30 | |